جدول جو
جدول جو

معنی تشت زدن - جستجوی لغت در جدول جو

تشت زدن
(نَ فَتَ / نَ تَ)
کنایه از گرفتن آفتاب و ماه بود. (انجمن آرا). کوفتن مس و جز آن به هنگام گرفتن ماه و آفتاب و این رسم ولایت است و درهندوستان هنگام آبله برآوردن کودک اگر رعد و برق درخروش آید، همین عمل میکنند. (آنندراج) :
روی تو چو ماه است و مرا سینه چو تشت
من تشت همی زنم که مه بگرفته.
(از انجمن آرا).
بر ماه گرفته تشت میزد.
زلالی (از آنندراج).
و رجوع به تشت شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تشر زدن
تصویر تشر زدن
به حالت تشر با کسی حرف زدن
فرهنگ فارسی عمید
(وُ)
یا پشت پا زدن، رد کردن چیزی. (غیاث اللغات از چهارشربت و سراج و مصطلحات)
لغت نامه دهخدا
(نَ تَ)
توپیدن. (یادداشت مرحوم دهخدا). عتاب کردن. پرخاش کردن. و رجوع به تشر شود
لغت نامه دهخدا
(دَ رَ دَ)
تخت گستردن. (آنندراج). نصب کردن تخت. تخت را برپا داشتن نشستن را:
فرش انداختند و تخت زدند
راه صبرم زدند و سخت زدند.
نظامی.
مرا اقبال داد این مژدۀ بخت
زدم اندیشه را بر آسمان تخت.
امیرخسرو (از آنندراج).
عشق جایی که تخت قدر زند
عقل را پایۀ تعقل نیست.
ظهوری (ایضاً)
لغت نامه دهخدا
(بَ گَ تَ)
پارۀ گل در قالب خشت زنی قرار دادن وبشکل قالب در آوردن و در آفتاب گذاردن تا خشک شود و برای ساختن بنا بکار آید. خشت ساختن. خشت مالیدن. خشت مالی کردن. تلبین. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) :
لاف از سخن چو در توان زد
آن خشت بود که پرتوان زد.
نظامی.
پیرهن خود ز گیا بافتی
خشت زدی روزی از آن یافتی.
نظامی.
بوفای تو که گر خشت زنند از گل من
همچنان در دل من مهر و وفای تو بود.
سعدی (بدایع).
- خشت در دریا زدن، کار بیحاصل کردن، کار بی فایده کردن:
نیکخواهانم نصیحت می کنند
خشت در دریا زدن بی حاصل است.
، خشت انداختن. خشت (اسلحه ای است) بطرف زدن
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ شُ دَ)
سیر کردن و گردیدن. (آنندراج) :
به زندان غمم چون لاله در خون کی بود یارب
که چون نرگس قدح بر کف زنم گشت چمن با او.
بنای هروی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تشر زدن
تصویر تشر زدن
توپیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تیپا زدن لگد زدن: ببخت تو پشت پا زد، پا پشت پای کسی گذاشتن تا بر زمین افتد، ترک کردن رها کردن دست کشیدن صرفنظر کردن، بیقدر و اعتبار کردن، منهزم شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گشت زدن
تصویر گشت زدن
سیر کردن تفرج کردن
فرهنگ لغت هوشیار
با مشت زدن کسی یا حیوانی را: شاهزاده خیز کرد ومشتی بردهان اسب زد و هر دو گوش آن اسب را بگرفت، بوکس بازی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخت زدن
تصویر تخت زدن
نصب کردن تخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گشت زدن
تصویر گشت زدن
((گَ. زَ دَ))
سیر کردن، گردیدن، گردش کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گشت زدن
تصویر گشت زدن
الدّوريات
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از گشت زدن
تصویر گشت زدن
Cruise, Patrol
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از گشت زدن
تصویر گشت زدن
faire une croisière, patrouiller
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از گشت زدن
تصویر گشت زدن
クルーズする , 巡回する
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از گشت زدن
تصویر گشت زدن
کروز کرنا , گشت کرنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از گشت زدن
تصویر گشت زدن
ক্রুজ করা , টহল দেওয়া
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از گشت زدن
تصویر گشت زدن
ล่องเรือ , ลาดตระเวน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از گشت زدن
تصویر گشت زدن
kuhamasisha, kuzunguka doria
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از گشت زدن
تصویر گشت زدن
gemiyle gezmek, devriye gezmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از گشت زدن
تصویر گشت زدن
לעשות קרוז , לסייר
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از گشت زدن
تصویر گشت زدن
乘船巡游 , 巡逻
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از گشت زدن
تصویر گشت زدن
크루즈하다 , 순찰하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از گشت زدن
تصویر گشت زدن
berlayar, berpatroli
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از گشت زدن
تصویر گشت زدن
क्रूज करना , गश्त करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از گشت زدن
تصویر گشت زدن
fare una crociera, pattugliare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از گشت زدن
تصویر گشت زدن
hacer un crucero, patrullar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از گشت زدن
تصویر گشت زدن
відправитися в круїз , патрулювати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از گشت زدن
تصویر گشت زدن
ходить на круизе , патрулировать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از گشت زدن
تصویر گشت زدن
płynąć na rejs, patrolować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از گشت زدن
تصویر گشت زدن
eine Kreuzfahrt machen, patrouillieren
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از گشت زدن
تصویر گشت زدن
fazer um cruzeiro, patrulhar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از گشت زدن
تصویر گشت زدن
een cruise maken, patrouilleren
دیکشنری فارسی به هلندی